..*~~~~~~~*..
خیابان شلوغ بود
صدای بوق ماشین ها آدم را کر میکرد
توی قاهره، راننده ها از وقتی که راه می افتند، بالا تنه شان را می اندازند روی فرمان و تا وقتی به مقصدشان نرسیده اند دست از روی بوق بر نمیدارند
من و ساری کنار هم، از لا به لای آدم های جورواجوری که ت پیاده رو وول میزدند رد میشدیم
بعضی کت و شلوار سبک آمریکایی پوشیده بودن و بعضی ها لباسهای سفید و گشادی شبیه پیژامه تنشان بود
بعضی از زن ها مثل زن های آمریکایی، شلوار های تنگ و کشی، دامن یا شلوارهای شیک و مد روز، یا جین پوشیده بودن
زن های دیگری را هم می دیدیم که پیراهن گشاد و سیاه تنشان بود و صورتشان را با چادر سیاه پوشانده بودند
..*~~~~~~~*..
مدت زیادی طول کشید تا فهمیدم چه خبر شده
زیر پایم، کف تونل داشت از هم باز می شد
صدای جرق جرق بلند تر شد
انگار از همه طرف محاصره ام کرده بود احساس میکردم یک نیروی قوی از پایین مرا میکشد
زمین زیر پایم جمع شد و من تو سوراخ تاریک افتادم، پایین، پایین، پایینتر
دهنم را باز کردم که فریاد بزنم اما صدایی از گلویم در نیامد دستهایم را باز کردم اما چیزی نبود که بگیرم
چشمهایم را بستم و تو تاریکی عمیقی سقوط کردم
..*~~~~~~~*..
نفرین مومیایی اثر آر.ال.استاین
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
سر هر جاده منم ، چشم به راهی که تویی
شب و روزم شده چشمان سیاهی که تویی
بنــدبازی وســـط معــــــرکه ام ، وای اگــــر
روی دوشـم بنشیند پر کاهی که تویــی
زیر پایم پلی از موست ، ولــی زل زده ام
بین چشمان تماشا به نگاهـی که تویــی
کور کرده ست مرا عشــــق و سر راهـم باز
باز کرده ست دهان حلقه ی چاهی که تویی
نیست کم وسوسه ای سیب بهشت ، اما من
دستم آغشتــــه به نارنج گناهی که تویی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
پانته آ صفایی بروجنی